خانه
• انگلیسی به فارسی
• آلمانی به فارسی
• فرانسه به فارسی
• ترکی استانبولی به فارسی
★ دانلود اپلیکیشن
صرف فعل
درباره ما
تماس با ما
☰
1 . جست و جو
[اسم]
die Suche
/ˈzuːχə/
قابل شمارش
مونث
[جمع: Suchen]
[ملکی: suche]
1
جست و جو
1.Die Band ist auf der Suche nach einem neuen Sänger.
1. گروه در جست و جوی یک خواننده جدید است.
2.Die Suche nach einem Hotelzimmer kostete uns zwei Stunden.
2. جست و جو برای اتاق هتل دو ساعت وقت ما را گرفت.
تصاویر
کلمات نزدیک
suchauftrag
subvention
subtropisch
subtilität
subtil
suchen
sucherei
suchmaschine
sucht
suchtmittel
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان