1 . عمیق 2 . بم
[صفت]

tief

/tiːf/
قابل مقایسه
[حالت تفضیلی: tiefer] [حالت عالی: tiefsten]

1 عمیق گود، ژرف

  • 1.Bitte jetzt tief einatmen!
    1. لطفا حالا یک نفس عمیق بکش!
  • 2.Der Schrank ist drei Meter breit und 60 Zentimeter tief.
    2. کمد سه متر عریض و 60 سانت عمیق است. [3 متر عرض و 60 سانت عمق دارد.]
  • 3.Vorsicht, das Wasser ist tief!
    3. احتیاط کن، آب عمیق است.

2 بم کلفت

  • 1.Die tiefe Stimme konnte nur Onkel Farlin gehören.
    1. این صدای کلفت فقط می‌تواند مال عمو "فارلین" باشد.
  • 2.Ich hatte eine tiefe Stimme seit ich aus dem Bauch meiner Mutter kam.
    2. من از وقتی که از شکم مادرم بیرون آمدم صدای بمی داشتم.
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان