خانه
• انگلیسی به فارسی
• آلمانی به فارسی
• فرانسه به فارسی
• ترکی استانبولی به فارسی
★ دانلود اپلیکیشن
صرف فعل
درباره ما
تماس با ما
☰
1 . (فرزند) دختر
[اسم]
die Tochter
/ˈtɔxtɐ/
قابل شمارش
مونث
[جمع: Töchter]
[ملکی: Tochter]
1
(فرزند) دختر
1.Das ist meine Tochter Katharina.
1. این دختر من کاترینا است.
2.Ihre Tochter geht noch zur Schule.
2. دختر آنها هنوز به مدرسه میرود.
3.Meine Tochter will Ärztin werden.
3. دخترم میخواهد پزشک بشود.
تصاویر
کلمات نزدیک
tobias
toben
toaster
toasten
toastbrot
tochtergesellschaft
tod
todernst
todesanzeige
todfeind
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان