مترادف و متضاد
machen
schaffen
sich befassen
treiben
unternehmen
etwas (Akk.) tun
چیزی را انجام دادن
1.
Er wollte sie besuchen, tat es dann aber doch nicht.
1.
او میخواست که او را ملاقات کند، اما این کار انجام نداد.
2.
Erstaunlich, was Leute aus Liebe tun.
2.
کاری که مردم از سر عشق انجام میدهند حیرتانگیز است.
3.
Ich habe noch etwas zu tun.
3.
من هنوز (کاری) برای انجامدادن دارم.
4.
Im Geschäft war viel zu tun.
4.
در مغازه خیلی کار برای انجامدادن بود.
5.
Lassen wir ihn seine Arbeit tun.
5.
بگذاریم کارش را انجام دهد.
6.
Was kann ich für Sie tun?
6.
چه (کار) میتوانم برایتان انجام دهم؟
7.
Was tust du in deiner Freizeit?
7.
تو در اوقات فراغتت چه میکنی؟
کاربرد فعل tun به معنای انجام دادن
- کاری را انجام دادن، با چیزی درگیری داشتن
".Sie hat viel Gutes getan" (او کارهای خوب زیادی انجام دادهاست.)
"?Was tust du hier" (تو اینجا چه کاری انجام میدهی؟)
- چیز مشخصی را انجام دادن
".Ich habe noch etwas Wichtiges zu tun" (من هنوز چیز مهمی برای انجامدادن دارم.)
- کار مشخصی را برای کسی انجام دادن
"jemandem einen Gefallen tun" (به کسی لطفی کردن)
2
وانمود کردن
مترادف و متضاد
sich geben
sich verhalten
irgendwie tun
طوری وانمود کردن
1.
Er ist gar nicht müde. Er tut nur so.
1.
او اصلاً خسته نیست. او فقط اینطور وانمود میکند.
2.
Er ist nicht böse mit dir, er tut nur so.
2.
او از دستت عصبی نیست، فقط اینطور وانمود میکند.