خانه
• انگلیسی به فارسی
• آلمانی به فارسی
• فرانسه به فارسی
• ترکی استانبولی به فارسی
★ دانلود اپلیکیشن
صرف فعل
درباره ما
تماس با ما
☰
1 . امضا کردن
[فعل]
unterzeichnen
/ʊntɐˈʦaɪ̯çnən/
فعل گذرا
[گذشته: unterzeichnete]
[گذشته: unterzeichnete]
[گذشته کامل: unterzeichnet]
[فعل کمکی: haben ]
صرف فعل
1
امضا کردن
مترادف و متضاد
unterschreiben
1.Er unterzeichnete das Versicherungsformular.
1. او فرم بیمه را امضا کرد.
2.Sie müssen nur noch hier unten unterzeichnen.
2. شما فقط باید اینجا این پایین را امضا کنید.
تصاویر
کلمات نزدیک
unterwürfig
unterwäsche
unterwerfung
unterwerfen
unterwelt
unterziehen
untragbar
untreu
untreue
untröstlich
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان