خانه
• انگلیسی به فارسی
• آلمانی به فارسی
• فرانسه به فارسی
• ترکی استانبولی به فارسی
★ دانلود اپلیکیشن
صرف فعل
درباره ما
تماس با ما
☰
1 . ممنوعیت
[اسم]
das Verbot
/fɛɐ̯ˈboːt/
قابل شمارش
خنثی
[جمع: Verbote]
[ملکی: Verbot(e)s]
1
ممنوعیت
1.Dieses Verbot kannte ich nicht.
1. من این ممنوعیت را نمیدانستم.
2.Ich bin für das Verbot dieses neuen Videospiels.
2. من موافق ممنوعیت این بازی ویدئویی جدید هستم.
تصاویر
کلمات نزدیک
verborgen
verbohrt
verblühen
verblüffung
verblüffend
verboten
verbotsschild
verbposition
verbrauch
verbrauchen
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان