خانه
• انگلیسی به فارسی
• آلمانی به فارسی
• فرانسه به فارسی
• ترکی استانبولی به فارسی
★ دانلود اپلیکیشن
صرف فعل
درباره ما
تماس با ما
☰
1 . گسترش
[اسم]
die Verbreitung
/fɛɐ̯ˈbʀaɪ̯tʊŋ/
قابل شمارش
مونث
[جمع: Verbreitungen]
[ملکی: Verbreitung]
1
گسترش
شیوع
مترادف و متضاد
Ausbreitung
1.Ärzte versuchen, die Verbreitung von Krankheiten zu verhindern.
1. پزشکان تلاش میکنند تا از شیوع بیماری جلوگیری کنند.
2.Die Verbreitung der Krankheit muss verhindert werden.
2. باید از گسترش بیماری جلوگیری بشود.
تصاویر
کلمات نزدیک
verbreitet
verbreiten
verbrecherisch
verbrecher
verbrechen
verbrennen
verbrennung
verbrennungsanlage
verbringen
verbummeln
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان