خانه
• انگلیسی به فارسی
• آلمانی به فارسی
• فرانسه به فارسی
• ترکی استانبولی به فارسی
★ دانلود اپلیکیشن
صرف فعل
درباره ما
تماس با ما
☰
1 . بازداشت کردن
[فعل]
verhaften
/fɛɐ̯ˈhaftn̩/
فعل گذرا
[گذشته: verhaftete]
[گذشته: verhaftete]
[گذشته کامل: verhaftet]
[فعل کمکی: haben ]
صرف فعل
1
بازداشت کردن
دستگیر کردن
1.Die Polizei hat 23 Menschen verhaftet.
1. پلیس 23 نفر را بازداشت کرد.
2.Wegen Fluchtgefahr ist der Täter verhaftet worden.
2. به خاطر خطر فرار کردن، مضنون بازداشت شد.
تصاویر
کلمات نزدیک
vergütung
vergünstigung
vergänglichkeit
vergrößern
vergoldet
verhaftung
verhalten
verhaltensweise
verhandeln
verhandlung
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان