1 . بازداشت کردن
[فعل]

verhaften

/fɛɐ̯ˈhaftn̩/
فعل گذرا
[گذشته: verhaftete] [گذشته: verhaftete] [گذشته کامل: verhaftet] [فعل کمکی: haben ]

1 بازداشت کردن دستگیر کردن

  • 1.Die Polizei hat 23 Menschen verhaftet.
    1. پلیس 23 نفر را بازداشت کرد.
  • 2.Wegen Fluchtgefahr ist der Täter verhaftet worden.
    2. به خاطر خطر فرار کردن، مضنون بازداشت شد.
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان