خانه
• انگلیسی به فارسی
• آلمانی به فارسی
• فرانسه به فارسی
• ترکی استانبولی به فارسی
★ دانلود اپلیکیشن
صرف فعل
درباره ما
تماس با ما
☰
1 . دست/پا/... روی هم انداختن
[فعل]
verschränken
/fɛɾʃrˈɛŋkən/
فعل گذرا
[گذشته: verschränkte]
[گذشته: verschränkte]
[گذشته کامل: verschränkt]
[فعل کمکی: haben ]
صرف فعل
1
دست/پا/... روی هم انداختن
مترادف و متضاد
kreuzen
1.Er verschränkte die Arme und wartete.
1. او دستها را روی هم انداخت [دست به سینه شد] و منتظر ماند.
2.Sie verschränkte die Hände hinter ihrem Kopf.
2. او دستها را پشت سرش روی هم انداخت.
verschränken حالتی است که در آن دستها/پاها/... بهصورت X یا همان ضربدری روی هم قرار میگیرند.
تصاویر
کلمات نزدیک
verschrottung
verschrotten
verschroben
verschreibungspflichtig
verschreiben
verschränkung
verschulden
verschuldet
verschweigen
verschwenden
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان