1 . نماینده (کسی) بودن 2 . حضور
[فعل]

vertreten

/fɛɐ̯ˈtʀeːtn̩/
فعل بی قاعده فعل گذرا
[گذشته: vertrat] [گذشته: vertrat] [گذشته کامل: vertreten] [فعل کمکی: haben ]

1 نماینده (کسی) بودن نمایندگی کردن

مترادف و متضاد die Vertretung machen/übernehmen einspringen sprechen für
  • 1.Während des Urlaubs vertritt er die Abteilungsleiterin.
    1. در طول مرخصی او نماینده مدیر بخش است.
  • 2.Wer vertritt Sie, wenn Sie Urlaub machen?
    2. چه‌کسی شما را نمایندگی می‌کند وقتی‌که به تعطیلات می‌روید؟
[صفت]

vertreten

/fɛɐ̯ˈtʀeːtn̩/
غیرقابل مقایسه

2 حضور

مترادف و متضاد anwesend zugegen abwesend
vertreten sein
حضور داشتن
  • 1. Bei dem internationalen Kongress war auch eine englische Delegation vertreten.
    1. در کنگره بین‌المللی هیأت اعزامی انگلیسی هم حضور داشت.
  • 2. Bei der Preisverleihung waren auch Fotografen vertreten.
    2. عکاس‌هایی نیز در هنگام اهدای جوایز حضور داشتند.
توضیحاتی در رابطه با واژه vertreten
باید توجه داشت که این واژه در این معنا تنها همراه با فعل "sein" استفاده می‌شود.
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان