خانه
• انگلیسی به فارسی
• آلمانی به فارسی
• فرانسه به فارسی
• ترکی استانبولی به فارسی
★ دانلود اپلیکیشن
صرف فعل
درباره ما
تماس با ما
☰
1 . زودهنگام
[صفت]
vorzeitig
/ˈfoːɐ̯ˌʦaɪ̯tɪç/
غیرقابل مقایسه
1
زودهنگام
پیش از موعد
1.Ein Missverständnis führte zur vorzeitigen Auflösung des Vertrags.
1. یک سو تعبیر سبب فسخ پیش از موعد قرارداد شد.
2.Seine vorzeitige Abreise war überraschend.
2. حرکت زودهنگام او تعجبآور بود.
تصاویر
کلمات نزدیک
vorzeit
vorzeigen
vorzeichen
vorwärtskommen
vorwärts
vorziehen
vorzimmer
vorzug
vorzüglich
vorkenntnis
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان