خانه
• انگلیسی به فارسی
• آلمانی به فارسی
• فرانسه به فارسی
• ترکی استانبولی به فارسی
★ دانلود اپلیکیشن
صرف فعل
درباره ما
تماس با ما
☰
1 . خود را پوشاندن
2 . پوشک عوض کردن
3 . پوشاندن
[فعل]
sich wickeln
/vɪkəln/
فعل بازتابی
[گذشته: wickelte]
[گذشته: wickelte]
[گذشته کامل: gewickelt]
[فعل کمکی: haben ]
صرف فعل
1
خود را پوشاندن
1.Er wickelt sich einen dicken Schal um den Hals.
1. او گردنش را با یک شال کلفت پوشاند.
2
پوشک عوض کردن
(wickeln)
1.Ich muss das Baby noch wickeln.
1. من باید پوشک بچه را عوض کنم.
3
پوشاندن
(wickeln)
تصاویر
کلمات نزدیک
wickel
wicke
wichtigkeit
wichtig
whiskey
widder
wider
widerlich
widerlichkeit
widerrufen
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان