خانه
• انگلیسی به فارسی
• آلمانی به فارسی
• فرانسه به فارسی
• ترکی استانبولی به فارسی
★ دانلود اپلیکیشن
صرف فعل
درباره ما
تماس با ما
☰
1 . وزن کردن
2 . وزن داشتن
[فعل]
wiegen
/ˈviːɡən/
فعل بی قاعده
فعل گذرا
[گذشته: wog]
[گذشته: wog]
[گذشته کامل: gewogen]
[فعل کمکی: haben ]
صرف فعل
1
وزن کردن
etwas (Akk.) wiegen
چیزی را وزن کردن
1. Hast du den Koffer gewogen?
1. آیا چمدانت را وزن کرده ای؟
2. sie wiegt sich jeden Tag.
2. او هر روز خودش را وزن می کند.
etwas (Akk.) knapp/genau/... wiegen
چیزی را تقریبی/دقیق/... وزن کردن
etwas (Akk.) in der Hand wiegen
چیزی را با دست وزن کردن
2
وزن داشتن
1.Wie viel wiegst du?
1. چقدر وزن داری؟
etwas wiegt (Zahl) Kilogramm/Gramm
چیزی (عدد) کیلوگرم/گرم وزن داشتن
Ich bin 1,65 m groß und wiege 55 Kilogramm.
من 1.65 متر قد دارم [بزرگم] و 55 کیلو وزن دارم.
تصاویر
کلمات نزدیک
wiege
wiedervereinigung
wiedervereinigen
wiederum
wiedersehen
wiegenlied
wiehern
wien
wiener
wienerisch
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان