خانه
• انگلیسی به فارسی
• آلمانی به فارسی
• فرانسه به فارسی
• ترکی استانبولی به فارسی
★ دانلود اپلیکیشن
صرف فعل
درباره ما
تماس با ما
☰
1 . مملو بودن
[فعل]
wimmeln
/ˈvɪml̩n/
فعل ناگذر
[گذشته: wimmelte]
[گذشته: wimmelte]
[گذشته کامل: gewimmelt]
[فعل کمکی: haben ]
صرف فعل
1
مملو بودن
پر بودن
مترادف و متضاد
übersät sein
voll sein von
etwas wimmelt von Personen/Tieren/Dingen
پر [مملو] از آدم/حیوان/چیز بودن
1. Auf dem Spielplatz wimmelt es heute von Kindern.
1. امروز زمین بازی مملو از کودکان است.
2. Die Straßen wimmeln von Menschen.
2. خیابانها مملو از مردم هستند.
تصاویر
کلمات نزدیک
willkürlich
willkür
willkommen
willig
willi
wimmern
wimpel
wimper
wimperntusche
wind
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان