خانه
• انگلیسی به فارسی
• آلمانی به فارسی
• فرانسه به فارسی
• ترکی استانبولی به فارسی
★ دانلود اپلیکیشن
صرف فعل
درباره ما
تماس با ما
☰
1 . زاویه
2 . گوشه
[اسم]
der Winkel
/ˈvɪŋkl̩/
قابل شمارش
مذکر
[جمع: Winkel]
[ملکی: Winkels]
1
زاویه
1.Die Straße biegt dort in scharfem Winkel nach Norden ab.
1. خیابان آنجا با زاویهای تند به شمال میپیچد.
2.Ein Quadrat hat vier gleiche Winkel.
2. یک مربع چهار زاویه برابر دارد.
2
گوشه
کنج، محل
مترادف و متضاد
Bereich
Ecke
Region
1.Die Lampe leuchtet alle Winkel des Raumes gut aus.
1. لامپ بهخوبی تمام گوشههای فضا را روشن میکند.
2.Sie kamen aus den entferntesten Winkeln.
2. آنها اهل دورترین محلها هستند.
تصاویر
کلمات نزدیک
wink
winfried
windung
windsurfen
windrad
winkelig
winken
winklig
winseln
winter
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان