مترادف و متضاد
beherrschen
Bescheid wissen
kennen
Kenntnis haben
sich auskennen
1.Ich weiß nicht, wo er wohnt.
1.
من نمیدانم او کجا زندگی میکند.
2.Weißt du, wie der Hausmeister heißt?
2.
میدانی، اسم سرایدار چیست؟
etwas (Akk.) wissen
چیزی را شناختن [دانستن]
1.
Ich weiß ein gutes Lokal.
1.
من یک رستوران خوب میشناسم.
2.
Woher wissen Sie das?
2.
این را از کجا میدانی؟
Ich weiß, dass...
من میدانم که...
Ich habe nicht gewusst, dass Pascal verheiratet ist.
من نمیدانستم که "پاسکال" متاهل است.
nichts von einer Sache wissen
هیچچیز درباره یک چیز دانستن
ein Mittel gegen etwas wissen
یک دارو برای چیزی شناختن
Sie weißt ein Mittel gegen Schlaflosigkeit.
او یک دارو برای بیخوابی میشناسد.
etwas genau/mit Sicherheit/ungefähr/... wissen
چیزی دقیق/با اطمینان/تقریباً/... دانستن
Ich muss genau wissen, wo du bist.
ما دقیقاً میخواهیم بدانیم تو چه کسی هستی.
2
به یاد آوردن
به خاطر آوردن
مترادف و متضاد
sich erinnern
vergessen
etwas (Akk.) wissen
چیزی را به یاد آوردن
1.
Weißt du noch, wie schön es damals war?
1.
آیا هنوز به یاد میآوری که آنوقت چقدر زیبا بود؟
2.
Weißt du noch, wie wir uns kennengelernt haben?
2.
آیا هنوز به یاد میآوری که چطوری با هم آشنا شدیم؟
3
توانستن
مقدور بودن، توانایی داشتن
مترادف و متضاد
können
vermögen
etwas (Akk.) zu machen wissen
توانایی انجام دادن کاری
etwas (Akk.) zu schätzen wissen
توانایی حدسزدن چیزی را داشتن
توضیحاتی در رابطه با این فعل
فعل "wissen" به معنای (توانستن) را میتوان با عبارت "in der Lage sein" مترادف دانست؛ باید توجه داشت که این فعل همیشه به همراه "zu+Infinitiv" ظاهر میشود.