خانه
• انگلیسی به فارسی
• آلمانی به فارسی
• فرانسه به فارسی
• ترکی استانبولی به فارسی
★ دانلود اپلیکیشن
صرف فعل
درباره ما
تماس با ما
☰
1 . فقر
[اسم]
die Armut
/ˈaʁmuːt/
غیرقابل شمارش
مونث
[ملکی: Armut]
1
فقر
تنگدستی
1.Die Regierung will die Armut in ländlichen Gebieten bekämpfen.
1. دولت میخواهد با فقر در مناطق روستایی مبارزه کند.
2.Nach Jahren der Not und Armut gelang ihr endlich ein Durchbruch.
2. بعد از سالها سختی و فقر بالاخره موفق شد.
تصاویر
کلمات نزدیک
armselig
armreif
armee
arme
armbanduhr
aroma
aromatisch
arrangieren
arrest
arrogant
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان