[اسم]

das Bild

/bɪlt/
قابل شمارش خنثی
[جمع: Bilder] [ملکی: Bild(e)s]

1 عکس تصویر، تابلو، نقاشی

مترادف و متضاد Abbildung Bildnis Darstellung Foto
  • 1.Das Bild ist unscharf.
    1. تصویر تار است.
  • 2.Die Bilder, die sie malt, gefallen mir.
    2. من از تابلوهایی که او می‌کشد خوشم می‌آید.
  • 3.Ein Bild von meinen Kindern hängt über meinem Schreibtisch.
    3. یک تصویر از بچه‌های من بالای میز من آویزان است.
  • 4.Hast du ein Bild von deinem Sohn?
    4. آیا عکسی از بچه‌ات داری؟
ein meisterhaftes/wertvolles/abstraktes/realistisches/... Bild
یک تصویر ماهرانه/باارزش/انتزاعی/واقعی/...
  • 1959 malt er sein erstes abstraktes Bild.
    او در سال 1959 اولین تابلوی انتزاعی خود را کشید.
Bilder sammeln/ausstellen/verkaufen/...
تصاویر را جمع‌آوری کردن/به نمایش گذاشتن/فروختن/...
  • Von wo aus werden Sie diese seltene Bilder sammeln?
    شما از کجا این تصاویر کمیاب را جمع‌آوری می‌کنید؟
ein Bild restaurieren
یک نقاشی را مرمت کردن
  • Er bringt mir ein Bild zum Restaurieren.
    او نقاشی را برای من برای مرمت‌کردن می‌آورد.
کاربرد واژه Bild به‌معنای عکس
واژه Bild به‌ معانی متفاوتی در آلمانی مورد استفاده قرار می‌گیرد. در این کاربرد Bild به‌معنای یک تصویر دوبعدی عکاسی‌شده یا نقاشی‌شده است.
"Die Bilder, die sie malt, gefallen mir" (از تابلوهایی که او می‌کشد خوشم می‌آید.)
"?Hast du ein Bild von deinem Sohn" (آیا عکسی از بچه‌ات داری؟)
Bild ممکن است به خود قاب تابلو هم اشاره کند.

2 تصور

مترادف و متضاد Eindruck Vorstellung
ein Bild von etwas (Dat.) haben
تصوری از چیزی داشتن
  • Hast du überhaupt ein Bild davon?
    تو اصلاً تصوری از آن داری؟
ein klares/falsches/... Bild von etwas (Dat.) haben
تصور واضح/غلط/... از چیزی داشتن
  • Ich konnte kein rechtes Bild vom Krieg machen.
    من نمی‌توانستم تصور درستی از جنگ بسازم [شکل بدهم].

3 منظره ظاهر

مترادف و متضاد Anblick Ansicht Blick Sicht
  • 1.Das äußere Bild der Stadt ist verändert.
    1. منظره بیرونی شهر تغییر کرده‌است.
  • 2.Der Fluss bestimmt das Bild der gesamten Region.
    2. ظاهر تمام منطقه را رودخانه تعیین می‌کند.
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان