1 . هزارتو
[اسم]

das Labyrinth

/labyˈʁɪnt/
قابل شمارش خنثی
[جمع: Labyrinthe] [ملکی: Labyrinth(e)s]

1 هزارتو لابیرنت، مارپیچ

مترادف و متضاد Irrgarten
  • 1.Es ist schwierig, aus einem Labyrinth herauszufinden.
    1. دشوار است که از یک هزارتو راهی (به‌بیرون) پیدا کنی.
  • 2.Ich kenne eine Abkürzung aus dem Labyrinth.
    2. من یک میان‌بر از این هزارتو بلدم.
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان