[اسم]

der Ober

/ˈoːbɐ/
قابل شمارش مذکر
[جمع: Ober] [ملکی: Obers]

1 پیشخدمت گارسون

  • 1.Herr Ober, die Karte bitte!
    1. (آقای) گارسون، منو لطفاً!
  • 2.Ich bin Ober von Beruf.
    2. من پیشخدمت هستم.
[صفت]

ober

/ˈoːbɐ/
قابل مقایسه
[حالت عالی: oberst-]

2 بالا بالایی

مترادف و متضاد unter
  • 1.Die Strümpfe liegen in der obersten Schublade.
    1. جوراب‌ها در بالاترین کشو قرار دارند.
  • 2.Mein Zimmer liegt im oberen Stockwerk.
    2. اتاق من در طبقه بالا قرار دارد.
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان