1 . قربانی 2 . فداکاری
[اسم]

das Opfer

/ˈɔpfɐ/
قابل شمارش خنثی
[جمع: Opfer] [ملکی: Opfers]

1 قربانی

  • 1.Bei der Schiffskatastrophe gab es viele Opfer.
    1. در فاجعه کشتی قربانیان زیادی وجود داشت.
  • 2.Der Flugzeugabsturz forderte 142 Todesopfer.
    2. سقوط هواپیما 142 قربانی [کشته شده] داشت.

2 فداکاری ایثار

  • 1.Alle Opfer waren vergeblich.
    1. همه فداکاری‌ها بی‌نتیجه بودند.
  • 2.Diese Arbeit verlangt persönliche Opfer.
    2. این کار فداکاری شخصی‌ای انتظار دارد.
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان