1 . انجام دادن 2 . تفریح کردن 3 . شرکت
[فعل]

unternehmen

/ˌʊntɐˈneːmən/
فعل بی قاعده ضعیف فعل گذرا
[گذشته: unternahm] [گذشته: unternahm] [گذشته کامل: unternommen] [فعل کمکی: haben ]

1 انجام دادن اجرا کردن

مترادف و متضاد durchführen machen tun
etwas (Akk.) unternehmen
چیزی را انجام دادن
  • 1. Ich möchte eine Reise um die Welt unternehmen.
    1. من می‌خواهم سفری به دور دنیا انجام بدهم [به دور دنیا سفر کنم].
  • 2. Wollen wir heute Abend etwas unternehmen?
    2. می‌خواهیم امشب کاری انجام دهیم؟
Schritte unternehmen
قدم‌هایی برداشتن
  • Wir müssen nun weitere Schritte unternehmen.
    ما اکنون باید قدم‌های دیگری برداریم.
gegen etwas (Akk.) unternehmen
علیه چیزی رفتار/عمل کردن [به مقابله با چی پرداختن]
  • Dagegen kann man leider nichts unternehmen.
    متأسفانه نمی‌توانم علیه آن هیچ کاری انجام دهم.

2 تفریح کردن خوش گذراندن، کاری برای سرگرمی انجام دادن

  • 1.Der Neffe und sein Onkel waren zusammen zum Strand gereist und hatten dort viel unternommen.
    1. برادر‌زاده و عمو با یکدیگر به ساحل رفتند و خیلی تفریح کردند.
  • 2.Was wollen wir heute Abend noch unternehmen?
    2. امشب چه تفریحی داشته باشیم؟
[اسم]

das Unternehmen

/ˌʊntɐˈneːmən/
قابل شمارش خنثی
[جمع: Unternehmen] [ملکی: Unternehmens]

3 شرکت

مترادف و متضاد Firma Geschäft Gesellschaft
  • 1.Die Unternehmen der Chemieindustrie haben gegen die neuen Wasserschutzgesetze protestiert.
    1. شرکت‌های صنایع شیمیایی به قانون‌های جدید حفاظت از آب اعتراض کرده‌اند.
bei einem Unternehmen arbeiten
در شرکتی کار کردن
  • Mein Bruder arbeitet bei einem großen internationalen Unternehmen.
    برادر من در یک شرکت بزرگ بین‌المللی کار می‌کند.
ein Unternehmen gründen/aufbauen/liquidieren/...
شرکتی را تأسیس کردن/ساختن/منحل کردن/...
  • Ich habe gemeinsam mit meinem Kollegen Friedrich Dausinger 2007 ein Unternehmen gegründet.
    من به‌طور مشترک با همکارم "فریدریش داوسینگر" در سال 2007 یک شرکت تأسیس کردم.
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان