1 . بهداشت
[اسم]

hygiene

/ˈhaɪˌʤin/
غیرقابل شمارش
مشاهده در دیکشنری تصویری

1 بهداشت

معادل ها در دیکشنری فارسی: بهداشت
  • 1.oral hygiene
    1. بهداشت دهان
  • 2.poor standards of food hygiene
    2. استانداردهای ضعیف در بهداشت غذا
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان