خانه
• انگلیسی به فارسی
• آلمانی به فارسی
• فرانسه به فارسی
• ترکی استانبولی به فارسی
★ دانلود اپلیکیشن
صرف فعل
درباره ما
تماس با ما
☰
1 . مجاور بودن
2 . تلاقی کردن
[فعل]
to abut
/əˈbʌt/
فعل ناگذر
[گذشته: abutted]
[گذشته: abutted]
[گذشته کامل: abutted]
مشاهده در دیکشنری تصویری
صرف فعل
1
مجاور بودن
مماس بودن، هممرز بودن
1.His land abuts onto a road.
1. زمین او مجاور یک جاده است.
2
تلاقی کردن
متصل کردن، متصل شدن
تصاویر
کلمات نزدیک
abusively
abusive
abusion
abuser
abused
abutilon
abutment
abuzz
aby
abysm
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان