خانه
• انگلیسی به فارسی
• آلمانی به فارسی
• فرانسه به فارسی
• ترکی استانبولی به فارسی
★ دانلود اپلیکیشن
صرف فعل
درباره ما
تماس با ما
☰
1 . بازیگری
2 . موقت
[اسم]
acting
/ˈæktɪŋ/
قابل شمارش
1
بازیگری
معادل ها در دیکشنری فارسی:
هنرپیشگی
1.My sister loves acting.
1. خواهرم عاشق بازیگری است.
[صفت]
acting
/ˈæktɪŋ/
غیرقابل مقایسه
2
موقت
جانشین (موقت)
1.the acting manager
1. مدیر موقت
تصاویر
کلمات نزدیک
act your age.
act of parliament
act of god
act in movies
act
acting is important, but i think the director plays the most important part.
acting pilot officer
actinic
actinism
actinium
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان