خانه
• انگلیسی به فارسی
• آلمانی به فارسی
• فرانسه به فارسی
• ترکی استانبولی به فارسی
★ دانلود اپلیکیشن
صرف فعل
درباره ما
تماس با ما
☰
1 . معلوم کردن
[فعل]
to ascertain
/ˌæsərˈteɪn/
فعل گذرا
[گذشته: ascertained]
[گذشته: ascertained]
[گذشته کامل: ascertained]
مشاهده در دیکشنری تصویری
صرف فعل
1
معلوم کردن
اثبات کردن، معین کردن
معادل ها در دیکشنری فارسی:
تعیین کردن
مترادف و متضاد
discover
learn
verify
1.Have you ascertained whether she's coming or not?
1. آیا معین کرده ای که او می آید یا نه؟
2.The police have so far been unable to ascertain the cause of the explosion.
2. پلیس تا به حال نتوانسته دلیل انفجار را معلوم کند.
تصاویر
کلمات نزدیک
ascent
ascension day
ascension
ascending
ascendancy
ascertainment
ascetic
asceticism
ascii
asclepius
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان