1 . معلوم کردن
[فعل]

to ascertain

/ˌæsərˈteɪn/
فعل گذرا
[گذشته: ascertained] [گذشته: ascertained] [گذشته کامل: ascertained]
مشاهده در دیکشنری تصویری

1 معلوم کردن اثبات کردن، معین کردن

معادل ها در دیکشنری فارسی: تعیین کردن
مترادف و متضاد discover learn verify
  • 1.Have you ascertained whether she's coming or not?
    1. آیا معین کرده ای که او می آید یا نه؟
  • 2.The police have so far been unable to ascertain the cause of the explosion.
    2. پلیس تا به حال نتوانسته دلیل انفجار را معلوم کند.
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان