خانه
• انگلیسی به فارسی
• آلمانی به فارسی
• فرانسه به فارسی
• ترکی استانبولی به فارسی
★ دانلود اپلیکیشن
صرف فعل
درباره ما
تماس با ما
☰
1 . فوراً
2 . همزمان
[قید]
at once
/æt wʌns/
غیرقابل مقایسه
مشاهده در دیکشنری تصویری
1
فوراً
معادل ها در دیکشنری فارسی:
فورا
فوری
مترادف و متضاد
immediately
in a flash
quickly
right away
in due course
later
1.Come here at once.
1. فوراً بیا اینجا.
2.I have to go, I really must, at once.
2. باید بروم، واقعاً مجبورم، فوراً.
2
همزمان
با هم
مترادف و متضاد
simultaneously
1.I can’t do two things at once.
1. نمیتوانم همزمان دو کار را انجام دهم.
تصاویر
کلمات نزدیک
at noon
at no time
at night
at midnight
at length
at one time
at one's leisure
at one's wit's end
at present i'm building a bookcase and a bunk-bed for the kids.
at random
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان