1 . فوراً 2 . همزمان
[قید]

at once

/æt wʌns/
غیرقابل مقایسه
مشاهده در دیکشنری تصویری

1 فوراً

معادل ها در دیکشنری فارسی: فورا فوری
مترادف و متضاد immediately in a flash quickly right away in due course later
  • 1.Come here at once.
    1. فوراً بیا اینجا.
  • 2.I have to go, I really must, at once.
    2. باید بروم، واقعاً مجبورم، فوراً.

2 همزمان با هم

مترادف و متضاد simultaneously
  • 1.I can’t do two things at once.
    1. نمی‌توانم همزمان دو کار را انجام دهم.
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان