Close the sidebar
خانه
• انگلیسی به فارسی
• آلمانی به فارسی
• فرانسه به فارسی
• ترکی استانبولی به فارسی
★ دانلود اپلیکیشن
صرف فعل
درباره ما
تماس با ما
Close the sidebar
☰
1 . (تصادفاً) به چیزی یا کسی برخورد کردن
[فعل]
to bang into
/bæŋ ˈɪntu/
فعل گذرا
[گذشته: banged into]
[گذشته: banged into]
[گذشته کامل: banged into]
مشاهده در دیکشنری تصویری
صرف فعل
1
(تصادفاً) به چیزی یا کسی برخورد کردن
اتفاقی به کسی یا چیزی خوردن
1.He banged into me in the corridor.
1. او در راهرو به من برخورد کرد.
2.I banged into a chair and hurt my leg.
2. من تصادفاً به صندلی خوردم و پایم آسیب دید.
تصاویر
کلمات نزدیک در دیکشنری تصویری
bang heads together
bang goes
bang for buck
bang down
bang around
bang out
bang to rights
bang up
bang's disease
bang-up
کلمات نزدیک
back onto
back off
ask round
ask over
ask out
bargain for
bargain on
barrack for
bash about
caught up
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان