1 . دوچرخه 2 . دوچرخه‌سواری کردن
[اسم]

bicycle

/ˈbɑɪsɪkəl/
قابل شمارش
مشاهده در دیکشنری تصویری

1 دوچرخه

معادل ها در دیکشنری فارسی: دوچرخه
مترادف و متضاد bike cycle
  • 1.He was on his bicycle.
    1. او روی دوچرخه‌اش نشسته بود.
  • 2.I go to work by bicycle.
    2. من با دوچرخه به سر کار می‌روم.
  • 3.You should never ride your bicycle without lights at night.
    3. شما نباید در شب بدون چراغ دوچرخه سواری کنید.
[فعل]

to bicycle

/ˈbɑɪsɪkəl/
فعل ناگذر
[گذشته: bicycled] [گذشته: bicycled] [گذشته کامل: bicycled]

2 دوچرخه‌سواری کردن

معادل ها در دیکشنری فارسی: دوچرخه‌سواری کردن
مترادف و متضاد cycle
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان