خانه
• انگلیسی به فارسی
• آلمانی به فارسی
• فرانسه به فارسی
• ترکی استانبولی به فارسی
★ دانلود اپلیکیشن
صرف فعل
درباره ما
تماس با ما
☰
1 . دو همسری
[اسم]
bigamy
/ˈbɪɡəmi/
غیرقابل شمارش
مشاهده در دیکشنری تصویری
1
دو همسری
1.Mr. Winkle, looking at his wife, thought bigamy was one crime he would never be guilty of.
1. آقای "وینکل" با نگاه به همسرش فکر کرد که دو همسری بودن جرمی است که او هرگز مرتکب نخواهد شد.
2.Some people look upon bigamy as double trouble!
2. برخی افراد دو همسری بودن را دردسر دوبرابر میدانند!
تصاویر
کلمات نزدیک
bigamous
bigamist
big-mouth
big-hearted
big-headed
bigfoot
bigheaded
bight
bigot
bigoted
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان