خانه
• انگلیسی به فارسی
• آلمانی به فارسی
• فرانسه به فارسی
• ترکی استانبولی به فارسی
★ دانلود اپلیکیشن
صرف فعل
درباره ما
تماس با ما
☰
1 . زندگینامه
[اسم]
biography
/baɪˈɑgrəfi/
قابل شمارش
[جمع: biographies]
مشاهده در دیکشنری تصویری
1
زندگینامه
معادل ها در دیکشنری فارسی:
زندگینامه
شرح حال
formal
مترادف و متضاد
bio
life story
memoir
1.Our teacher recommended the biography of the architect Frank Lloyd Wright.
1. معلم ما زندگینامه معمار "فرانک لوید رایت" را به ما پیشنهاد داد.
2.The biography of Malcolm X is a popular book in our school.
2. زندگینامه "ملکوم اکس" در مدرسه ما کتابی مشهور است.
3.The reading of a biography gives a knowledge of people and events that cannot always be obtained from history books.
3. مطالعه یک زندگینامه دانشی در باب مردم و وقایع (به ما) میدهد که همیشه از (خواندن) کتابهای تاریخ حاصل نمیشود.
تصاویر
کلمات نزدیک
biographical
biographer
biogas
biofuel
bioengineering
biohazard
biol
biologic
biological
biological mother
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان