خانه
• انگلیسی به فارسی
• آلمانی به فارسی
• فرانسه به فارسی
• ترکی استانبولی به فارسی
★ دانلود اپلیکیشن
صرف فعل
درباره ما
تماس با ما
☰
1 . پرنده
2 . زن
[اسم]
bird
/bɜrd/
قابل شمارش
مشاهده در دیکشنری تصویری
1
پرنده
معادل ها در دیکشنری فارسی:
پرنده
طایر
مرغ
مترادف و متضاد
fowl
1.Most birds lay eggs in the spring.
1. بیشتر پرندهها در بهار تخم میگذارند.
2.We watched a flock of birds fly over the field.
2. ما یک دسته پرنده را در حال پرواز بر فراز مزرعه تماشا کردیم.
caged birds
پرندگان در قفس
sea birds
پرندگان دریایی
کاربرد واژه bird به معنای پرنده
واژه bird به معنای پرنده به موجوداتی اطلاق میشود که پوشیده از پر هستند و دو بال و دو پا دارند. بیشتر پرندهها میتوانند پرواز کنند.
2
زن
دختر
informal
1.Do you know that bird?
1. آن زن را میشناسی؟
تصاویر
کلمات نزدیک
birch
bipolar disorder
bipolar
biplane
bipedal
bird dog
bird feeder
bird flu
bird legs
bird of paradise
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان