Close the sidebar
خانه
• انگلیسی به فارسی
• آلمانی به فارسی
• فرانسه به فارسی
• ترکی استانبولی به فارسی
★ دانلود اپلیکیشن
صرف فعل
درباره ما
تماس با ما
Close the sidebar
☰
1 . منگوله
2 . توپ را نگرفتن
3 . جهیدن
[اسم]
bobble
/ˈbɑːbl/
قابل شمارش
1
منگوله
منگوله پشمی کلاه
[فعل]
to bobble
/ˈbɑːbl/
فعل گذرا
[گذشته: bobbled]
[گذشته: bobbled]
[گذشته کامل: bobbled]
صرف فعل
2
توپ را نگرفتن
از دست کسی افتادن (توپ و...)
informal
مترادف و متضاد
fumble
1.She tried to catch the ball but bobbled it.
1. او سعی کرد توپ را بگیرد، اما نتوانست.
3
جهیدن
بالا و پایین پریدن
informal
1.The ball somehow bobbled into the net.
1. توپ به طریقی به داخل تور جهید.
تصاویر
کلمات نزدیک
bobbitt
bobbin
bobbie
bobbed
bobance
bobby
bobby pin
bobcat
bobsleigh
bock
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان