خانه
• انگلیسی به فارسی
• آلمانی به فارسی
• فرانسه به فارسی
• ترکی استانبولی به فارسی
★ دانلود اپلیکیشن
صرف فعل
درباره ما
تماس با ما
☰
1 . سخت تلاش کردن
2 . اذیت کردن
3 . کتک زدن
4 . قاطعانه شکست دادن
[عبارت]
bust one's ass
/bˈʌst wˈʌnz ˈæs/
مشاهده در دیکشنری تصویری
1
سخت تلاش کردن
culturally sensitive
informal
مترادف و متضاد
break ass
1.I've been busting my ass all night long to get this presentation ready for tomorrow's meeting.
1. تمام طول شب داشتم سخت تلاش میکردم تا این ارائه را برای جلسه فردا آماده کنم.
2.She's going to have to bust her ass if she wants a job hear.
2. او باید سخت تلاش کند اگر اینجا یک کار میخواهد.
2
اذیت کردن
آزار دادن
culturally sensitive
informal
مترادف و متضاد
break ass
harass
1.Quit busting my ass! I'll get it done eventually!
1. اذیتم نکن! بالاخره تمامش میکنم [انجامش میدهم]!
3
کتک زدن
دهن سرویس کردن
culturally sensitive
informal
مترادف و متضاد
beat up
1.I'll bust your ass if I ever see you talking to my girlfriend again.
1. کتکت میزنم [دهنتو سرویس میکنم] اگر یک بار دیگر ببینم که داری دوباره با دوست دختر من حرف میزنی.
4
قاطعانه شکست دادن
culturally sensitive
informal
1.We weren't prepared for the game, and the other team busted our asses.
1. ما برای آن بازی آماده نبودیم و تیم مقابل ما را قاطعانه شکست داد.
تصاویر
کلمات نزدیک در دیکشنری تصویری
bust a gut
bust
buss
busman's holiday
busman
bustard
busted
bustle
busy
busy as a beaver
کلمات نزدیک
bust a cap in ass
have around
have it out with
break ass
bore the ass off
have over
bust balls
candy-ass
chew ass out
cover ass
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان