خانه
• انگلیسی به فارسی
• آلمانی به فارسی
• فرانسه به فارسی
• ترکی استانبولی به فارسی
★ دانلود اپلیکیشن
صرف فعل
درباره ما
تماس با ما
☰
1 . چشم کسی به چیزی افتادن
[فعل]
to catch sight
/kæʧ saɪt/
فعل ناگذر
[گذشته: caught sight of]
[گذشته: caught sight of]
[گذشته کامل: caught sight of]
مشاهده در دیکشنری تصویری
صرف فعل
1
چشم کسی به چیزی افتادن
ناگهان کسی را دیدن
1.I caught sight of Mary in the crowd.
1. من در جمعیت چشمم به "ماری" افتاد.
تصاویر
کلمات نزدیک
catch out
catch one's eye
catch one's death of cold
catch on
catch fire
catch somebody off guard
catch someone off balance
catch someone red-handed
catch the bus
catch the flu
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان