خانه
• انگلیسی به فارسی
• آلمانی به فارسی
• فرانسه به فارسی
• ترکی استانبولی به فارسی
★ دانلود اپلیکیشن
صرف فعل
درباره ما
تماس با ما
☰
1 . کاردار
[اسم]
chargé d'affaires
/tʃɑːɹɡˈeɪ dɐfˈɛɹz/
قابل شمارش
1
کاردار
نماینده دولت در کشوری در غیاب سفیر آن کشور
معادل ها در دیکشنری فارسی:
کاردار
تصاویر
کلمات نزدیک
chargrill
charger
charged
charge up
charge sheet
chariot
charioteer
charisma
charismatic
charitable
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان