خانه
• انگلیسی به فارسی
• آلمانی به فارسی
• فرانسه به فارسی
• ترکی استانبولی به فارسی
★ دانلود اپلیکیشن
صرف فعل
درباره ما
تماس با ما
☰
1 . شکستن
2 . چسبیدن
[فعل]
to cleave
/kliv/
فعل گذرا
[گذشته: cleaved]
[گذشته: cleaved]
[گذشته کامل: cleaved]
مشاهده در دیکشنری تصویری
صرف فعل
1
شکستن
شکافتن
معادل ها در دیکشنری فارسی:
شکافتن
مترادف و متضاد
split
to cleave wood for the fire
شکستن چوب برای آتش
2
چسبیدن
مترادف و متضاد
stick
1.Her tongue clove to the roof of her mouth.
1. زبانش به سقف دهانش چسبید.
تصاویر
کلمات نزدیک در دیکشنری تصویری
cleats
cleat
clear up after
clear up
clear the decks
cleaver
clef
clementine
clench
clenched fist
کلمات نزدیک
cleavage
cleat
clearway
clearness
clearly state
cleaver
clef
cleft
clematis
clemency
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان