خانه
• انگلیسی به فارسی
• آلمانی به فارسی
• فرانسه به فارسی
• ترکی استانبولی به فارسی
★ دانلود اپلیکیشن
صرف فعل
درباره ما
تماس با ما
☰
1 . خرچنگ
[اسم]
crab
/kræb/
قابل شمارش
1
خرچنگ
معادل ها در دیکشنری فارسی:
خرچنگ
1.This crab salad is delicious!
1. این سالاد خرچنگ خوشمزه است!
2.We walked along the beach collecting small crabs.
2. ما در امتداد ساحل قدم زدیم و خرچنگهای کوچک جمع کردیم.
تصاویر
کلمات نزدیک
cpu
cpr
cpa
cp
cozy little house
crab apple
crab cake
crab louse
crabapple
crabby
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان