خانه
• انگلیسی به فارسی
• آلمانی به فارسی
• فرانسه به فارسی
• ترکی استانبولی به فارسی
★ دانلود اپلیکیشن
صرف فعل
درباره ما
تماس با ما
☰
1 . پژواک
2 . طنین انداز بودن
[اسم]
echo
/ˈekoʊ/
قابل شمارش
مشاهده در دیکشنری تصویری
1
پژواک
طنین، انعکاس صدا
معادل ها در دیکشنری فارسی:
انعکاس
انعکاس صدا
بازتاب
پژواک
1.We shouted into the canyon and listened to the echo of our voices.
1. ما در دره فریاد زدیم و به پژواک صدایمان گوش دادیم.
[فعل]
to echo
/ˈekoʊ/
فعل ناگذر
[گذشته: echoed]
[گذشته: echoed]
[گذشته کامل: echoed]
صرف فعل
2
طنین انداز بودن
پژواک کردن
معادل ها در دیکشنری فارسی:
انعکاس یافتن
1.His footsteps echoed in the empty hall.
1. صدای قدم های او در راهروی خالی طنین انداز شد.
تصاویر
کلمات نزدیک
echinoderm
echidna
echelon
ecclesiastical
ecclesiastic
echolalia
eclectic
eclipse
ecliptic
eclogue
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان