1 . برقی 2 . پرتب‌وتاب
[صفت]

electric

/ɪˈlektrɪk/
غیرقابل مقایسه
مشاهده در دیکشنری تصویری

1 برقی الکتریکی

معادل ها در دیکشنری فارسی: الکتریکی برقی
مترادف و متضاد galvanic generated by electricity voltaic
an electric car
یک خودروی برقی

2 پرتب‌وتاب پرهیجان

مترادف و متضاد exciting exhilarating tense lifeless
  • 1.The atmosphere backstage was electric.
    1. جو پشت صحنه پرتب‌وتاب بود.
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان