خانه
• انگلیسی به فارسی
• آلمانی به فارسی
• فرانسه به فارسی
• ترکی استانبولی به فارسی
★ دانلود اپلیکیشن
صرف فعل
درباره ما
تماس با ما
☰
1 . پیشبینی
2 . پیشبینی کردن
[اسم]
forecast
/ˈfɔːrkæst/
قابل شمارش
مشاهده در دیکشنری تصویری
1
پیشبینی
معادل ها در دیکشنری فارسی:
پیشبینی
مترادف و متضاد
forewarning
guess
prediction
prophecy
1.sales forecasts
1. پیشبینیهای فروش
2.The shipping forecast gave warnings of gales.
2. پیشبینی کشتیرانی درباره طوفان اخطار داد.
3.Weather forecast
3. پیشبینی (وضعیت) آب و هوا
[فعل]
to forecast
/ˈfɔːrkæst/
فعل ناگذر
[گذشته: forecast]
[گذشته: forecast]
[گذشته کامل: forecast]
صرف فعل
2
پیشبینی کردن
معادل ها در دیکشنری فارسی:
پیشبینی کردن
مترادف و متضاد
foresee
guess
predict
prognosticate
1.Experts are forecasting a recovery in the economy.
1. کارشناسان بهبودی در اقتصاد را پیشبینی کردهاند.
2.The report forecasts that prices will rise by 3% next month.
2. گزارشها پیشبینی کردهاند که قیمتها ماه آینده 3% افزایش خواهند یافت.
تصاویر
کلمات نزدیک در دیکشنری تصویری
forearm
forceps
forcefully
forceful
force out
forefinger
forefoot
foregone conclusion
foreground
forehead
کلمات نزدیک
foreboding
forebears
forebear
forearm
fore
forecaster
forecastle
foreclose
forecourt
forefather
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان