1 . پیش‌بینی کردن
[فعل]

to foresee

/fɔrˈsi/
فعل گذرا
[گذشته: foresaw] [گذشته: foresaw] [گذشته کامل: foreseen]
مشاهده در دیکشنری تصویری

1 پیش‌بینی کردن انتظار داشتن

معادل ها در دیکشنری فارسی: پیش‌بینی کردن پیشگویی کردن
مترادف و متضاد predict
  • 1.No one could have foreseen what would happen.
    1. هیچ‌کس نمی‌توانست پیش‌بینی کند که چه اتفاقی خواهد افتاد.
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان