خانه
• انگلیسی به فارسی
• آلمانی به فارسی
• فرانسه به فارسی
• ترکی استانبولی به فارسی
★ دانلود اپلیکیشن
صرف فعل
درباره ما
تماس با ما
☰
1 . کولی
[اسم]
gypsy
/ˈʤɪpsi/
قابل شمارش
مشاهده در دیکشنری تصویری
1
کولی
معادل ها در دیکشنری فارسی:
غربتی
کولی
1.My first girlfriend was s gypsy.
1. اولین دوست دخترم یک کولی بود.
تصاویر
کلمات نزدیک
gypsum
gynoecium
gynecology
gynecologist
gynecological
gyrate
gyratory
gyratory system
gyroscope
g’day
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان