خانه
• انگلیسی به فارسی
• آلمانی به فارسی
• فرانسه به فارسی
• ترکی استانبولی به فارسی
★ دانلود اپلیکیشن
صرف فعل
درباره ما
تماس با ما
☰
1 . اتوبوس بینشهری
[اسم]
intercity bus
/ˌɪntɚsˈɪɾi bˈʌs/
قابل شمارش
1
اتوبوس بینشهری
اتوبوس برونشهری
معادل ها در دیکشنری فارسی:
اتوبوس برونشهری
مترادف و متضاد
coach
تصاویر
کلمات نزدیک
city bus
transit bus
autobahn
charcoal iron
atomic clock
double-decker bus
motorable
automotive industry
automobile factory
literary work
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان