خانه
• انگلیسی به فارسی
• آلمانی به فارسی
• فرانسه به فارسی
• ترکی استانبولی به فارسی
★ دانلود اپلیکیشن
صرف فعل
درباره ما
تماس با ما
☰
1 . استیضاح کردن
[فعل]
to interpellate
/ˌɪntɚpˈɛleɪt/
فعل گذرا
[گذشته: interpellated]
[گذشته: interpellated]
[گذشته کامل: interpellated]
مشاهده در دیکشنری تصویری
صرف فعل
1
استیضاح کردن
رسماً سوال کردن، بازخواست کردن (در مجلس از وزیر)
معادل ها در دیکشنری فارسی:
استیضاح کردن
تصاویر
کلمات نزدیک
photography studio
film studio
recording studio
tropical climate
letter of credence
squanderer
pentateuch
she's busy.
they're not hungry.
she's full.
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان