خانه
• انگلیسی به فارسی
• آلمانی به فارسی
• فرانسه به فارسی
• ترکی استانبولی به فارسی
★ دانلود اپلیکیشن
صرف فعل
درباره ما
تماس با ما
☰
1 . بیضه
2 . خسته کردن
3 . آسیب زدن
[اسم]
knacker
/ˈnækər/
قابل شمارش
مشاهده در دیکشنری تصویری
1
بیضه
تخم، خایه
[فعل]
to knacker
/ˈnækər/
فعل گذرا
[گذشته: knackered]
[گذشته: knackered]
[گذشته کامل: knackered]
صرف فعل
2
خسته کردن
informal
مترادف و متضاد
exhaust
3
آسیب زدن
informal
1.I knackered my ankle playing football.
1. مچ پایم موقع فوتبال بازی کردن آسیب دید.
تصاویر
کلمات نزدیک
klipspringer
kleptomaniac
kith
kissing
kisser
knag
knap
kneeling
knifing
knightly
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان