خانه
• انگلیسی به فارسی
• آلمانی به فارسی
• فرانسه به فارسی
• ترکی استانبولی به فارسی
★ دانلود اپلیکیشن
صرف فعل
درباره ما
تماس با ما
☰
1 . خدمتکار (زن)
[اسم]
maid
/meɪd/
قابل شمارش
مشاهده در دیکشنری تصویری
1
خدمتکار (زن)
نظافتچی (زن)
معادل ها در دیکشنری فارسی:
پیشخدمت
خدمتکار
مستخدمه
مستخدم
کلفت
1.the maid cleared the table.
1. خدمتکار، میز را تمیز کرد.
تصاویر
کلمات نزدیک
mahsa
mahogany
mahjong
mahican
mahayana
maid of honor
maiden
maiden aunt
maiden flight
maiden name
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان