خانه
• انگلیسی به فارسی
• آلمانی به فارسی
• فرانسه به فارسی
• ترکی استانبولی به فارسی
★ دانلود اپلیکیشن
صرف فعل
درباره ما
تماس با ما
☰
1 . جنگ شروع کردن
[عبارت]
make war
/mˌeɪk wˈɔːɹ/
مشاهده در دیکشنری تصویری
1
جنگ شروع کردن
1.The small country's generals made war on the United States.
1. فرماندههای (آن) کشور کوچک جنگی با ایالات متحده شروع کردند.
تصاویر
کلمات نزدیک
make a suggestion
make an agreement
get out of bed on the wrong side
get one's own back
go to great lengths
make an attempt
make the best of
make a success of
make a gesture
make a face
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان