1 . کار کردن (با دستگاه) 2 . دستکاری کردن 3 . بازیچه قرار دادن
[فعل]

to manipulate

/məˈnɪpjəˌleɪt/
فعل گذرا
[گذشته: manipulated] [گذشته: manipulated] [گذشته کامل: manipulated]
مشاهده در دیکشنری تصویری

1 کار کردن (با دستگاه) انجام دادن (با مهارت)

formal
مترادف و متضاد handle operate work
  • 1.Scientists must know how to manipulate their microscopes.
    1. دانشمندان باید بدانند چگونه با میکروسکوپ‌هایشان کار کنند.

2 دستکاری کردن

معادل ها در دیکشنری فارسی: انگولک کردن دستکاری کردن
to manipulate photographic images
دستکاری کردن تصاویر با دوربین عکاسی گرفته‌شده

3 بازیچه قرار دادن بازی دادن، کنترل کردن (احساسات و... فرد دیگر)

معادل ها در دیکشنری فارسی: بازی دادن
disapproving
  • 1.She uses her charm to manipulate people.
    1. او از جذابیتش برای بازیچه قرار دادن دیگران استفاده می‌کند.
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان