خانه
• انگلیسی به فارسی
• آلمانی به فارسی
• فرانسه به فارسی
• ترکی استانبولی به فارسی
★ دانلود اپلیکیشن
صرف فعل
درباره ما
تماس با ما
☰
1 . کار کردن (با دستگاه)
2 . دستکاری کردن
3 . بازیچه قرار دادن
[فعل]
to manipulate
/məˈnɪpjəˌleɪt/
فعل گذرا
[گذشته: manipulated]
[گذشته: manipulated]
[گذشته کامل: manipulated]
مشاهده در دیکشنری تصویری
صرف فعل
1
کار کردن (با دستگاه)
انجام دادن (با مهارت)
formal
مترادف و متضاد
handle
operate
work
1.Scientists must know how to manipulate their microscopes.
1. دانشمندان باید بدانند چگونه با میکروسکوپهایشان کار کنند.
2
دستکاری کردن
معادل ها در دیکشنری فارسی:
انگولک کردن
دستکاری کردن
to manipulate photographic images
دستکاری کردن تصاویر با دوربین عکاسی گرفتهشده
3
بازیچه قرار دادن
بازی دادن، کنترل کردن (احساسات و... فرد دیگر)
معادل ها در دیکشنری فارسی:
بازی دادن
disapproving
1.She uses her charm to manipulate people.
1. او از جذابیتش برای بازیچه قرار دادن دیگران استفاده میکند.
تصاویر
کلمات نزدیک در دیکشنری تصویری
manioca
manioc
manila bean
manifestly
manifestation
manipulative
manipulator
mankind
mannequin
manse
کلمات نزدیک
manila
manifold
manifesto
manifestly
manifestation
manipulation
manipulative
mankind
manliness
manly
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان