خانه
• انگلیسی به فارسی
• آلمانی به فارسی
• فرانسه به فارسی
• ترکی استانبولی به فارسی
★ دانلود اپلیکیشن
صرف فعل
درباره ما
تماس با ما
☰
1 . ریاضی
[اسم]
mathematics
/ˌmæθəˈmætɪks/
قابل شمارش
1
ریاضی
معادل ها در دیکشنری فارسی:
ریاضی
ریاضیات
1.He was great in mathematics.
1. او در ریاضی عالی بود [او مخ ریاضی بود].
تصاویر
کلمات نزدیک
mathematician
mathematically
mathematical
math
maternity leave
mathew
maths
matinee
matinee idol
mating
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان